شاهرخ مسکوب؛ چراغی روشن برای ایران فرهنگی

در ادبیات ملی ایران فردی همچون “شاهرخ مسکوب” یک جواهر کم‌نظیر محسوب میشود؛ فردی که بتواند از پیچ و خم‌های سیاسی، مذهبی و سنتی عبور کرده و قلم خویش را تنها برای فرهنگ سرزمین خود به چرخش در بیاورد، یگانه‌ی روزگار محسوب شده و باید برای پرورش فکری نسل‌های جدید از جُستارهای او در مراکز علمی سود بیشتری جست. شاهرخ مسکوب اندیشمند، نظریه‌پرداز ادبی و شاهنامه‌پژوهی منحصربه‌فرد بود که از هر دو وجه عمل و نظر جایگاهی بی‌همتا در سپهر روشنفکری ایرانی دارد. او در زمستان سال ۱۳۰۴ در شهر بابل به دنیا آمد و زندگی پرفرازونشیبی را سپری کرد که سال‌های بسیارش نیز در غربت گذشت.

نگاه ویژه او به ادبیات حماسی، به ویژه در پژوهش‌های مرتبط با شاهنامه، خلق آثاری را سبب شد که چراغی روشن در مسیر شناخت جهان اساطیر ایرانی برپاشود. کتاب “درآمدی به اساطیرایران” به یادگار مانده از این نویسنده خردمند است که خبر از شیفتگی او بر فرهنگ کهن ایران می‌دهد؛ این شیدایی از نوجوانی همراه او بود و در گذر زمان از او پژوهشگری اهل خرد ساخت.

هرچند او در سال‌های جوانی به برخی گرایش‌های سیاسی علاقه نشان داد اما توانست تفکر خود را بر رویکردی متمرکز نماید که در گذر زمان دچار واپسگرایی نشده و در غربت نیز شوق نگارش را در او زنده نگاه دارد؛ فرهنگ ایرانی تنها ریسمانی بود که از شاهرخ مسکوب پژوهشگری ماهر در مقوله‌ی ادبیات و هویت ایرانی ساخت. در بین مقالات و جستارهای باقی مانده از مسکوب می‌توان به نشانه‌هایی قوی از پیوند میان ادبیات، تاریخ و فلسفه رسید. او در جستارنویسی‌های خود درباره شاهنامه به ریشه‌های عمیق فرهنگی نزدیک شده و این یک خوانشی جدید از یک معنای کهن ایرانی‌ست؛ رسیدن به چند مفهوم بنیادی شاهنامه آن هم در سال‌های آخر زندگی مسکوب از یک عشق قابل ستایش به وطن سرچشمه گرفته؛ تا آن جا که در کتاب «ارمغان مور» میتوان نگاه عمیق او را یافت.

از نظر شاهرخ مسکوب، شاهنامه «مانند هر اثر هنری بزرگ، یکرویه نیست و بسته به دریافت و دیدگاه نگرنده چهره های آشکار و ناآشکار دیگر نیز دارد. کار شاعری چون فردوسی آفرینش دید و دریافت و زیباشناسی تازه، پیدا کردن ناپیداست، نه مثلا بازگویی منظوم خدای نامک، اسطوره های از یاد رفته یا داستان هایی درهم از افسانه و تاریخ. کار او از سویی یافتن معنای درونی و ناخودآگاه تاریخ انسان و جهان است و از سوی دیگر بازنمود آن در سخنی که آیینه‌ی درست نمای زیبایی است.» ۱

مسکوب پیوسته با زمان در کشمکش بوده و لایه‌های مختلف آن را می‌توان در میان متن‌هایی که نوشته، یافت. نقد آثار او دشوار است زیرا چنان به زیرمتن ادبیات غنایی و تاریخ اساطیر ایران اشراف داشت که برای مشتاقان فرهنگ و شاهنامه رشک‌برانگیز و دست‌نایافتنی شده است. با مرور زمان، شاهنامه برای مسکوب به یک نگاه جامع تبدیل شد و این کم اتفاقی برای او نبود، زیرا او را از غلتیدن در ورطه‌ی ایدئولوژی نجات داد. مسکوب به خوبی دریافته بود که باید به یک بینش جدی رسید و نه یک حقیقت پوشالی!

از سوی دیگر، جُستارهای مسکوب خواننده را به اکنون می‌رساند، او کاری با گذشته و آینده ندارد. عمق نگاه مسکوب به هویتی است که در “حال” جاریست و جستجوی آن در گذشته یک اشتباه نابخشودنی است. مجموعه دست‌نوشته‌های او پیرامون ادبیت و یادداشت‌های روزانه‌اش براساس درکی درونی از زمان پدید آمده‌اند. شاهرخ مسکوب برای حفاظت از نام و هویت ایرانی به مفهوم حقیقی آزادی رسیده بود و همین او را در مقابل رنج‌های جامعه مقاوم کرده بود؛ در نهایت او همانند قهرمانان حماسی ما زیست و جهانش را در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۸۴ بدرود گفت.

۱. از کتاب ارمغان مور / ص ۱۳ و ۱۴

این یادداشت در روزنامه پیام ما به چاپ رسیده است

About محسن تیزهوش

Check Also

گوریا؛ طبیعتگرایی فرمالیستی

مستند «گوریا» در  ۶۲ دقیقه و در ابتدای دهه نود توسط «لیلا فولادوند» و «محمدحسین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *