سینمای شاعرانه؛ از فلسفه تا تفکر

سینمای مستند، گوشه ای از واقعیت است که از طریق سرشت آدمی، خاص دیده می شود؛ غنا و ابهام نهفته در کلِ زندگی را انعکاس میدهد و همین امر، آن را به مرزی فراتر از مشاهدۀ عینی می کشاند. بنابراین، مستندها بازتولید واقعیت نیستند، بازنمون جهان اند و همین بازنمون، مظهر دیدگاهی ویژه از جهان است. مستند، ادبیات منحصر به فرد خود را دارد، رویدادها را در چارچوب مفهوم گرایی قرار می دهد، ذهن را به چالش می کشد و تفکر را بر دریای حقیقت، معلق نگه می دارد تا زمانیکه هر کس، پاسخ خود را بیابد.

در تمامی آثار سینمایی، حتی در عام ترین و سطحی ترین آنها، ردی از فلسفه را میتوان یافت، اما هنگامی که از سینمای فلسفی سخن به میان می آوریم، منظورمان آثاری است که مخاطب را وادار به تفکر می کنند. اگر فلسفه در سینمای داستانی ظهور کند، داستان، همچون تمثیلی از واقعیت، با فلسفه آمیخته می شود و مخاطب را به فکر وا می دارد؛ اما سینمای مستند، خودِ واقعیت است که با فلسفه به مثابۀ حقیقت زندگی، یکی می شود و سپس در اندیشۀ مخاطب نفوذ پیدا می کند. به بیانی دیگر، سینمای مستند و فلسفه، رسالتی مشترک دارند؛ کاوش و بیان حقیقت.

در ساده ترین تعریف از سینمای شاعرانه می توان به در آمیختگی شعر و تصویر اشاره کرد. این نوعی از پرداختن به محیطِ پیرامون است که سبکی از فلسفه را به وجود آورده و تماشاگر را در به عمق درون خودش می کشاند. از شاعران سینمای مستند می توان به «گرگوری کُلبرت» اشاره کرد که عکاس و فیلمساز اهل کاناداست؛ او مستند «خاکستر و برف» را در سال ۲۰۰۵ میلادی به پخش جهانی رساند.

این اثر حاصل یک پروژه چند وجهی شامل عکاسی، فیلم شصت دقیقه ای با دوربینِ سی و پنج میلی‌متری و یک رمان است که با موسیقی و شعر همراه شده تا سمفونی انسان و طبیعت را به بهترین شکل ممکن به نمایش بگذارد. سازنده این اثر همیشه در حال مشاهده روابط انسان با سایر موجودات است که حاصل این نوع از زندگی، رسیدن به عمق یک فلسفه شاعرانه در ثبت و اجرای اتفاقات پیرامونی است.

آقای کُلبرت به عنوانِ عکاسِ مستندساز برای ثبت آثار خود همواره در سفر بوده و برای این فیلم نیز در سفرهای اکتشافی به کشورهایی همچون هند، مصر، اتیوپی، کنیا و بسیاری دیگر سفر کرده تا تعاملات بین موجودات را ثبت کند. این فیلم که توسط «لارنس فیشبرن» روایت می‌شود در فرمی خیره‌کننده قرار گرفته و انسان را در کنار سایر موجودات قرار داده و این برگ برنده اثر بوده که تمام زیست‌مندان زمین را در یک سطح دیده است. «خاکستر و برف» بر خلاف بسیاری از مستندهای تولید شده در اغلب صحنه‌های خود بی‌صداست و این قدرت تصویر را چند برابر کرده.

این اثر یک موسیقی ساده و دلربا در پس زمینه نیز دارد که در نگاه تماشاگر به یک عرفان طبیعتگرایانه ختم می‌شود. یک نکته در محتوای اثر به کار گرفته شده که به دراماتیک شدن اثر کمکِ شایانی کرده و آن استفاده از یک متن عاشقانه و الهی است؛ این می تواند حرف اصلی مستند باشد که برگرفته از روایت‌های افلاطون و فلسفه شوپنهاور است که هیچ تفاوتی بین گذشته و آینده وجود ندارد و هر چه هست، به شکلی مداوم، زمانِ حال است.

این یادداشت در هفته نامه سیمره به چاپ رسیده است.

About محسن تیزهوش

Check Also

کلوزآپِ زاگرس؛ رنج‌نامه‌ی یک اکوسیستم

یکی از رخدادهای خوب در استان‌های زاگرس‌نشین ظهور فیلمسازانی‌ است که برای زیستن تفکر دارند؛ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *