ما لُعْبَتِکانیم و فلک لُعبَت‌باز

مستند «لعبت‌باز» ساخته‌ی پوریا نوری، دریچه‌ای‌ست گشوده به دنیای فراموش‌شده‌ای از نمایش‌های سنتی ایران؛ دنیایی که در آن، خیمه‌شب‌بازی نه‌تنها یک سرگرمی، بلکه آیینی دیرپا و حامل بار فرهنگی یک ملت است. فیلم با نگاهی شاعرانه و انسانی، تلاش دارد پیوند میان نسل‌ها و انتقال این هنر کهن را به تصویر بکشد؛ تلاشی صادقانه که در بسیاری از لحظات، موفق و دل‌نشین است. رباعی خیام «ما لُعبتکانیم و فلک لُعبت‌باز» تصویری از انسانِ بی‌اختیار در برابر سرنوشت ترسیم می‌کند. اما مستند «لعبت‌باز» با نگاهی دیگر، از عروسک‌هایی می‌گوید که زبان نقد و آگاهی‌اند؛ نه بازیچه، که بازی‌گردانان نقد اجتماعی در دل یک آیین فرهنگی فراموش‌شده.

در این اثر، با «سیاوش ستاری» آشنا می‌شویم؛ هنرمندی که زندگی‌اش را وقف خیمه‌شب‌بازی کرده و اکنون دخترش، برخلاف کلیشه‌های رایج جنسیتی، چراغ این هنر را در دست گرفته و مسیر پدر را ادامه می‌دهد. این روایت از صِرف یک معرفی فراتر می‌رود و به بیانی احساسی از اهمیت حفظ و انتقال میراث فرهنگی بدل می‌شود. قاب‌های دوربین که همراه با عروسک «مبارک» حرکت می‌کنند، ترکیبی از زیبایی بصری و حس نوستالژی را به مخاطب منتقل می‌کنند. در این‌جا، مهارت تصویربرداری و تدوین فیلم به‌خوبی در خدمت روح اثر قرار گرفته‌اند.

در دل خیمه‌شب‌بازی، عروسک «مبارک» نه صرفاً یک شخصیت خندان و طناز، بلکه در اصل منتقدی هوشمند و زبان‌دار است؛ صدای مردم، آیینه‌ی دردها و ترفندهای نهفته‌ی روزگار. طنز او، نقاب خنده‌ای‌ست بر چهره‌ی حقیقت، تا در لایه‌های نمایش، تلنگری باشد به آگاهی جمعی. جامعه‌ای که نقد را برنمی‌تابد، در برابر فساد، سکوت می‌کند و در برابر فراموشی، بی‌دفاع می‌ماند. «مبارک» یادآور آن است که نقد، بخشی از حیات فرهنگی ماست؛ ابزاری برای بیداری، نه تخریب.

با این حال، «لعبت‌باز» در رسیدن به عمقی تحلیلی‌تر، چندان موفق نیست. مستند بیش از آنکه درگیر تحلیل ساختاری یا اجتماعی این هنر باشد، در فضای شخصی و احساسی باقی می‌ماند. جای خالی پرداختن به چالش‌های عینی این هنر نظیر نبود حمایت نهادی، کم‌رنگ شدن نقش آن در نظام آموزشی، یا تقابل آن با رسانه‌های جدید به‌شدت احساس می‌شود. مستند می‌توانست با نگاهی پژوهش‌محورتر، این مسائل را برجسته‌تر کند تا تأثیرگذاری آن فراتر از سطحی احساسی باشد.

همچنین، زبان روایت در برخی صحنه‌ها بیش از اندازه رمانتیک می‌شود و در عوض، از دقت تحلیلی می‌کاهد. هرچند این لحن برای بسیاری از مخاطبان عمومی دل‌نشین است، اما ممکن است ذهن مخاطب حرفه‌ای‌تر یا علاقه‌مند به مستندهای ژرف‌تر را اقناع نکند. برای نمونه، مستند می‌توانست از نظرات صاحب‌نظران حوزه تئاتر سنتی یا تاریخ شفاهی هنرمندان قدیمی بهره گیرد تا پشتوانه‌ی فکری روایت قوی‌تر شود. با این وجود، نمی‌توان از تأثیرگذاری حسی برخی لحظات فیلم چشم پوشید. استفاده‌ی مؤثر از موسیقی سنتی، سکوت‌های به‌جا، و قاب‌بندی‌هایی که در ذهن باقی می‌مانند، به «لعبت‌باز» هویتی تصویری می‌بخشند که قابل تحسین است.

به قلم بهرام بیضایی، «نمایش‌های سنتی ایران، چون تعزیه و خیمه‌شب‌بازی، همواره چیزی فراتر از سرگرمی صرف بوده‌اند؛ آیین‌هایی زنده، برخاسته از حافظه‌ی جمعی و باورهای تاریخی مردم این سرزمین» (از کتاب نمایش در ایران). این نگاه، گواه آن است که چنین نمایش‌هایی را باید نه صرفاً به عنوان هنر، که به مثابه سندی زنده از فرهنگ و هویت ملی نگریست؛ پلی میان دیروز و امروز که نیازمند پاسداشت و بازخوانی‌اند.

در نهایت، «لعبت‌باز» اثری‌ست شریف و ارزشمند؛ گامی نخست در مسیر احیای یک هنر رو به فراموشی. این مستند، با همه‌ی کاستی‌هایش، تلنگری‌ست به ما برای بازاندیشی در باب هنرهای نمایشی سنتی. اما اگر قرار است این دعوت، تأثیری ماندگار بگذارد، نیازمند زبانی تحلیلی‌تر، پژوهشی دقیق‌تر و روایتی چندصدایی‌تر است. فراموش نکنیم که خیمه‌شب‌بازی تنها گوشه‌ای از هنر ایرانی نیست؛ بلکه بخشی زنده از حافظه‌ی تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ماست. اگر امروز به حمایت، ثبت و آموزش این میراث نپردازیم، فردا شاید تنها عروسک‌هایی خاموش از آن باقی بمانند.

این یادداشت در هفته نامه سیمره به چاپ رسیده است.

About محسن تیزهوش

Check Also

من “ورنر هرتزوگ” هستم

ورنر هرتزوگ یکی از تأثیرگذارترین و منحصربه‌فردترین فیلم‌سازان موج نوی سینمای آلمان است. او با …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *