مستند «آکاسا، شهر من» محصول کشور رومانی و آلمان در سال ۲۰۲۰ که توسط «رادو چیورنیچیوک» کارگردانی شده؛ این مستند روایتی از ۹ کودک و والدینشان است که در یک اکوسیستم دورافتاده (دلتا) در بخارست (بزرگترین شهر و پایتخت رومانی) بهدور از تکنولوژی زندگی میکنند. این خانواده در بیست سال گذشته در حاشیه شهر و در درون تالاب و درختان زندگی کردهاند؛ آکاسا یک روستا با یک خانواده پر جمعیت است که شرایط آنها شبیه یک اکوتون (مرز یا منطقهای با ویژگی مشخص که بین چند بیوم قرار دارد) است. در اینجا با یک اثر کاملا متفاوت روبرو هستیم؛ یک فیلم خاص که حاصل پژوهش یک روزنامهنگار محلی است که به مدت چهار سال در یک برنامه اجتماعی تدوین شده و راوی یک خانواده غیرعادی در جهان مدرن است.
پرداختن به موضوع حاشیهنشینی یک سوژه جذاب برای اهالی سینماست اما رسیدن به یک خوانش انسانی کار هر فیلمسازی نیست؛ در این مستند کارگردان موفق شده با استفاده از چیدمان خودِ خانواده و شرایط آنها به یک فیلم کالت برسد؛ ساختن یک اثر در یک منطقه بسته و متروکه و خانوادهای که بیش از دو دهه در حاشیه ماندن را زیست کردهاند، نیاز به یک جهانبینی متفاوت دارد. مستند به محیطزیست شهری هم پرداخته اما موضوع اصلی آن چالش زیستن یک خانواده است که می تواند نمادی از یک اکوتون باشند.
مستندساز در انتخاب و پرداخت سوژه بسیار قوی عمل کرده و یک خانواده را در روایتی با شیوه واقعگرا و کاملا مشاهدهای در دوربینی کاملا انسانی به درامی تاثیرگذار رسانده. در نخستین نما از این مستند کودکانی را می بینیم که در درون یک تالاب مشغول شنا و بازی هستند. دوربین یکی از آنهاست و همزمان روایتگر شرایط و محیط بوده و بعد از گذشت چند دقیقه به یکباره در نمایی هوایی موقعیت جغرافیایی را به تماشاگر نشان میدهد. این حرکت دوربین کاملا در راستای معرفی فضا بوده و یک لحظه خاص را برای تماشاگر میسازد. آنها در حاشیه یک کلان شهر هستند. یک اتفاق(آتش سوزی در نیزارهای تالاب) تمام نگاه ها را به سمت آکاسا می چرخاند؛ حالا منطقه بهتر دیده می شود، اما کسی خانواده را درک نکرده و شرایط انتخابی آنها را برهم می زنند.
نیروهای اجتماعی، شهرداری و دولت مرکزی می خواهند آکاسای کوچک را به یک پارک بزرگ تبدیل کنند تا شرایط برای گردشگری فراهم شود. پدر خانواده یک نقش پررنگ در حفاظت از فرزندان و خانه دارد و خود را محیطبان آنجا می داند اما مدیران شهری او را فردی بیسواد و ناآگاه به شرایط محیطی(حتی شوق درختکاری را از او سلب میکنند) خطاب میکنند. پدر در نمایی از مستند، کتابسوزی کرده و بر این اعقاد است که بچهها نیازی به آگاهی ندارند و همین در پایانبندی مستند سبب شده تا تماشاگر چندان به یاد شخصیت پدر نباشد. در نهایت خانواده به داخل شهر کوچ اجباری میکنند و شاید به نوعی آواره میشوند!
شهر آبستن تحولات این خانواده است. آنها زندگی شهری را بلد نیستند. فرزندان خانواده زبالهگرد شده و به سمت مشاغل کاذب (فروش ماهی) سوق داده میشوند. با مرور زمان، فرزندِ ارشد خانواده به یک لیدر برای طغیانی علیه پدر تبدیل شده و کمکم او را فردی واپسگرا نشان می دهد که دیگر خانه نشین شده و کاری برای نجات خانواده نکرده؛ فرزند ارشد خانواده دوباره به آکاسا باز میگردد و نیروی خدمات شهری میشود و در نماهای پایانی دیگر خبری از ذوق و شوق خانواده نیست؛ سکانس پایانی (دور شدن از شخصیتها و از بین رفتن خانواده)یک تراژدی تمامعیار سینمایی است. تیم سازنده با هوشمندی خاصی از پس کار برآمده و در مستند ساخته شده خبری از شعار دادن و ترحم کردن نیست.
این مستند به شکلی چالشی ساخته شده و موضوع آن یقهی مخاطب را تا مدتها رها نکرده و یک آشناییزدایی بصری از آثار ماقبل خود میکند؛ «آکاسا، شهر من» فیلمی قدرتمند است که تأثیر آن عمدتاً ناشی از صمیمیت، همدلی و عدم تعصب است که در آن مشکلات اجتماعی، فردی و خانوادگی در هم تنیده شده و در یک فُرمِ ویژه بصری روایت شده؛ این مستند میتواند از پنج ستاره، چهار و نیم را به شایستگی و برای روایتی کاملا شفاف و اخلاقی دریافت کند.