«رخشان بنیاعتماد» دانشآموختۀ رشتۀ کارگردانی سینماست که با ساخت فیلم «نرگس» در سال ۱۳۷۰ با موضوعی جسورانه، نام خود را بهعنوان فیلمسازی با دغدغههای اجتماعی در سینمای ایران ثبت کرد. او در کنار ساخت فیلمهای روایت داستانی، به ساختن مستندهای متعددی نیز پرداخته که میتوان به آثار قابلاعتنایی در حوزۀ محیطزیست نیز اشاره کرد. یک دهه پیش، مستندی دربارۀ پدر محیطزیست ایران ساخته شد که خیلی از کُنشگران این حوزه را مجذوب خود کرد. سازندۀ آن سعی کرده بود تا در یک ساعت با فرمی برآمده از دانش فیلمسازی، آخرین سالهای عمرِ یکی از مهمترین انسانهای تأثیرگذار در جامعۀ ایرانی را به یک خروجی درخور برساند که در این راه موفق و اثرگذار عمل کرد؛ رخشان بنیاعتماد با یک طراحی هوشمندانه، بهسراغ «اسکندر فیروز»، بنیانگذار سازمان حفاظت از محیطزیست رفت و در مستندی بهنام «یک ساعت از یک عمر»، یک تاریخنگاری آیندهمحور را برای نسلهای بعدی با یک روایت مناسب و شفاهی به یادگار گذاشت.
در همان سال بهسراغ «مهلقا ملاح» کهنسالترین فعال محیطزیست و مؤسس اولین سازمان مردمنهاد با تمرکز بر زنان و طبیعت در ایران رفت تا زندگی و اثربخشی یک انسان خردمند را در بنیانگذاری سازمان «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیطزیست» به تصویر بکشد. در این مستند روایت در یک بستر ساده و بدون دخالت در چیدمان محیط به تصویر درآمده و محتوای آن نیز کاملاً در خدمت ملاح قرار گرفته تا با آزادی کامل، خاطرات خود از مبارزه برای آگاهیرسانی به جامعه را بیان کند. بنیاعتماد پس از ساخت این دو مستند، در بخشی از یک یادداشت به قلم خودش چنین نوشته که: «اگر این دو فیلم بهلحاظ کارنامۀ کاریام آثار شاخصی به حساب نیایند، اما از جمله فیلمهایی هستند که از بهثمرپرسیدن و نمایششان بسیار مفتخر و خوشحالم؛ خوشحال از روزی که «مهلقا ملاح» برای دیدن اولین نسخۀ فیلم، صورتش را به صفحهنمایش کامپیوتر چسبانده بود و یادگار سالها تلاش خود را با چشمان کمنورش در فیلم میدید و هرازگاهی نفسی عمیق از سر رضایت میکشید و روزی دیگر که «اسکندر فیروز» بعد از رونمایی فیلم در خانۀ سینما، در برابر ادای احترام بینندگان فیلم که دقایقی طولانی برایش دست میزدند، با چشمان نمزده، غمِ ناسپاسی رواشده بر خود را برای لحظاتی فراموش کرد و حالا که به نتیجۀ کار فکر میکنم، چه رضایتی با ارزشتر از این میتوانم از ساخت این دو فیلم داشته باشم؟!»
در یک دهۀ اخیر، برای این فیلمساز حاشیههای بسیاری به وجود آمد که در نتیجۀ حساسیت او به اتفاقات اجتماعی بود و این موضوع نشاندهندۀ بلوغ فکری و عمیقشدن او در بحرانهای جامعه است. با این همه، در یک هفتۀ گذشته جدیدترین اثر او به نمایش درآمد؛ مستند «ژیلا» بهطور همزمان در سراسر دنیا اکران اینترنتی شد و نظر بسیاری از منتقدان و تماشاگران را به خود جلب کرد. این مستند که در نخستین سالروز درگذشت «ژیلا کاشف» به نمایش درآمد، حاصل کارگردانی مشترک بنیاعتماد و «مجتبی میرطهماسب» بوده و روایتگر زندگی و تلاشهای زنی است که بیش از سه دهه کوشید تا کودکان زیادی بهخاطر فقر از تحصیل محروم نمانند. خانم کاشف بنیانگذار دو انجمن حمایت از کودکان در ایران و آمریکا است.
در این مستند، نمایشِ زندگی پرفرازونشیب ژیلا برای عبور از فقر و محرومیت و تلاش برای رشد خود و خانوادهاش، همراه با سالها مبارزه با بیماری سرطان، به یک اتفاق دراماتیک تبدیل میشود. اکران جهانی این مستند، بهانهای شد تا نگاهی کوتاه به کارنامۀ بنیاعتماد داشته باشیم که با دغدغههای اجتماعی و فرهنگی خود، گامی ارزشمند برای بهتصویرکشیدن بسیاری از آسیبهای جامعه برداشته و همزمان به بسیاری از زنانِ جوانِ این سرزمین این جسارت را داده که آنان نیز میتوانند در اقدامات کُنشگرانه، شانهبهشانۀ مردان سهیم باشند. سینمای بنیاعتماد، بررسی زیرلایههای اجتماعی و پرداختن به چالشهای انسانی است؛ از فیلمهایی همچون «روسری آبی»، «زیر پوست شهر»، «خونبازی» و «قصهها» تا آثار مستندی همچون «این فیلمها رو به کی نشون میدین؟»، «ما نیمی از جمعیت ایرانیم» و «آی آدمها» میتوان به زیرِ پوستِ جامعه رسید. عنصر اصلی در جهانِ تصویری بنیاعتماد، کُنشمندبودن در جامعه از طریق حفاظت از زنان بهعنوان ستون اصلی خانواده است؛ اتفاقی که در قاب کمتر فیلمسازی چنین درخشان ظاهر شده و چه دستاوردی بزرگتر از این؟
این یادداشت در تاریخ سی ام مرداد ماه سال صفر سه در روزنامه پیام ما به چاپ رسید.