در جهان امروز تعداد زیادی از فیلمهای تولیدشده برای تکمیل جاذبههای تصویری خود به سراغ جلوههای خاص بصری با کمک کامپیوتر میروند و شاید بهزودی سینمای جهان با گسترش هوش مصنوعی از روند واقعی دنیای پیرامون فاصله بگیرد. در سینمای ایران نیز استفاده از ابزارهای فنی بهجهت تولید نماهایی با کمک Visual Effects بهشدت باب شده و بهگونهای سبب راحتی فیلمسازان از ساخت دکورهای عظیم شده است. در سینمای ملی ایران، فیلمهای بسیاری در طبیعت ساخته شده که با گذشت چندین دهه هنوز هم طراوت بصری خود را در میزانسنی مناسب حفظ کردهاند. منطقۀ کوهستانی زاگرس، زیباترین نماهای بصری را در خود جای داده و همین موضوع سبب شده تا در برخی از فیلمها چشمانداز روشنتر و واقعیتری از فرهنگ مردمان ببینیم و در برخی دیگر نیز زاگرس تنها یک لوکیشن برای سازندگان بوده و معنای زیستن، فرهنگ و زبان نادیده انگاشته شده است.
در حقیقت محیط کوهستانی یکی از بهترین لوکیشنهای طبیعی برای ساخت سینمای روایت داستانی است و برای مستندسازی نیز همواره آغوش گرم خود را باز نگاه داشته است. اکنون کوهستان یک ژانر مهم در سینما شده و همین دلیلی است تا به فیلم تولیدشده در این محیط دقت بیشتری داشته باشیم. در این سالها فیلمهایی ساخته شده که نمای درستی از تاریخ، فرهنگ و زندگی کردها و لرها به مخاطب ارائه داده و آثاری هم بودهاند که با نگاهی واپسگرا، آدرسی غلط را به تماشاگران دادهاند. این یادداشت میتواند یک پروندۀ سینمایی برای طبیعت و مردمان زاگرس باشد که نوع زیستشان همواره یک پیرنگ عمیق انسانی بوده و در این یادداشت سعی شده تا به برخی از آثار مهم نگاهی متفاوت انداخته شود.بزرگان سینمای ایران در بزنگاههای حساس اجتماعی به سراغ زاگرس رفتهاند که از میان آنها میتوان به فیلم «باد ما را خواهد برد» ساختۀ زندهیاد «عباس کیارستمی» اشاره کرد که سراسر فلسفه و شعری در ستایش زندگانیست. اثر «بمانی» را نیز شادروان «داریوش مهرجویی» در سال ۸۰ ساخت که خود تحلیلی جداگانه طلب میکند. «خاک آشنا» ساختۀ «بهمن فرمانآرا» به سال ۸۸ ساخته شد که التهابی به وسعت ایران را در دل زیبایی طبیعی کردستان به تصویر کشیده است.
در بین فیلمسازانی که درد مردمان کُرد را بیان کردهاند، سهم «بهمن قبادی» قابلتوجه است؛ او با «آوازهای سرزمین مادریام» به سراغ چالش مرز و جنگ رفت و نشان داد که میتوان با نوای موسیقی محلی کمی از رنجها را التیام بخشید. از این فیلمساز، «لاکپشتها هم پرواز میکنند» توجههای داخلی و بینالمللی فراوانی را به خود جلب کرد. قبادی یکی از تلخترین روایتها را انتخاب کرده است؛ فیلم روایتگر رنج و ستمی است که به مردم بیگناه کُرد وارد و مفهوم مهاجرت به آوارگی از خانه منجر شده و سرانجام به یک جغرافیای ترسناک تبدیل میشود.
در میان کارنامۀ قبادی، فیلم «نیوه مانگ» یک حالوهوای عرفانی و اجتماعی خاص دارد؛ اثری جادهای و چندبعدی دربارۀ آزادی و مرگ و موسیقی که با بافتی مردمشناسانه، دشواری زندگی مردمان مرزنشین زاگرس را با کُردهای عراق ابراز میکند. اصالت، آزادی و فرهنگ، کلیدواژههای سینمای قبادی هستند که در برخی از آثارش میزان تلخی سرزمین را چنان بیپایان ترسیم میکند که گویی زاگرس به آخرالزمان خودش رسیده.
در بین تمامی فیلمهایی که درگیر جنگ و فقر و آوارگی هستند، فیلم «اشک سرما» یک درخشش خاصی دارد؛ «عزیزالله حمیدنژاد» اثری ضدجنگ با نگاهی انسانی به عشق و همزیستی مردمان ساخته، که در آن قومیت به یک رابطۀ عاشقانه در فضایی سرد و بسته ختم میشود. سازنده، فیلم را به فرامتنی طبیعتگرانه میرساند که هر چند پایانبندی فیلم تلخ است، اما اثری مثبت در تماشاگر به جای میگذارد. «مرثیۀ برف» نیز یکی از آثاری است که روایتگر «روژین» دختر کردستان است که در فرازوفرود داستان، به آشنایی غریب پناه میبرد. «جمیل رستمی» در مقام کارگردان، با هدف زیرسؤالبردن سنتها و باورهای مردسالارانه، اثری را تولید کرده که قهرماناش در مقابل باورهای غلط عمومی ایستادگی میکند.
نویسندگانی که به سراغ زاگرس و مردمان آن میروند، باید بدانند که اینجا اصل بر کُنشنویسی معترضانه اما برمبنای انسانیت است. فیلمهایی که در زاگرس ساخته شده، به رنجهای بیپایانی اشاره میکنند که به مردمان این منطقه تحمیل شده؛ از جنگ تا آدابورسوم قدیمی و از فقر و کولبری تا مهاجرت به سایر مناطق کشور و حتی بیرون از آن، بهجهت اندکی آرامش.
این یادداشت به تاریخ بیست و ششم خرداد ماه سال ۰۳ در روزنامه پیام ما منتشر شده است.