«سهراب شهیدثالث» نابغهای در سینمای ملی ایران بود که درخششی عمیق و ماندگار از خود به جای گذاشت و توانست در فرمِ روایی به یک خروجی کاملاً منحصربهفرد دست پیدا کند که حتی بعد از گذشت سالها نیز کسی نتواسته به دنیای تصویری او نزدیک شود. فرهنگ و طبیعت ایرانی در نگاه او عمیق و جاندار بود و برای همین در زمان خودش مورد بیمهری و بدفهمی قرار گرفت تا برای همیشه سرزمین مادری را ترک کند. شهیدثالث برای تغییر در سبک فیلمسازی، از بسیاری از کلیشههای فیلمفارسی گذر کرد تا بتواند حاصل یک مشاهدۀ تجربی را در عمقِ تصویر به نمایش بگذارد. برای این هدف باید از سینمای تجاری و سخیف آن روزگار عبور میکرد که کاری بسیار دشوار بود و سرانجام دست به چنین اقدامی نیز زد. سینمای او از واقعگرایی اجتماعی به طبیعتگرایی ذاتی رسید که هر تماشاگری تاب دیدن پلانهای سراسر عُریان و کشدار او را نداشت.
شکلگیری جریان موج نوی سینمای ایران که به اواخر دهۀ چهل بر میگردد، تحول بزرگی در تاریخ سینمای ایران بود و این تحول بستری شد برای خلق آثاری ارزشمند که تا پیش از این دستاوردش فقط تولید آثاری بود که بسیاری از مؤلفههای آن در سطحینگری خلاصه میشدند. در همین اتمسفر، شرایط برای تولد فیلمسازانی همچون شهیدثالث فراهم شد؛ نگاه آنها به عمق بود و حرفهای بسیاری برای گفتن داشتند. آنها با ساختار فیلمسازی عامهپسند همسو نبودند و بهدنبال طرحی نو در سینمای ملی ایران بودند و موفق شدند تحول در نگاه مخاطب را با دشواریهای بسیار آغاز کنند.
در روزگاری که فیلمهای شهیدثالت برای نخستینبار به نمایش درآمدند، با واکنش عصبی تماشاگرانی روبهرو شدند که به پیچوتابهای دراماتیک فیلمهای فردین و وثوقی خو گرفته بودند. به همین دلیل، مخاطب آن روزگار سینما، ادبیت جاری در نگاه فیلمساز را هیچگاه درک نکرد و اینگونه شرایط برای سرخوردگی فرهنگی یک هنرمند فراهم شد. مؤلفههای اصلی سینمای او در دیالوگهای کوتاه، برداشتهای بلند و ریتم کند جای گرفتن است. در مورد فضای فرمی او نیز میتوان به طراحی صحنههای سرد و بیروح، استفاده نکردن از موسیقی، حضور نابازیگر و دوری جُستن از قهرمانسازی و دراماتیک کردن اتفاقات فیلم و رنگ و لعاب احساسی دادن به آنها اشاره کرد.
با نگاهی به دو اثر «طبیعت بیجان» و «یک اتفاق ساده»، در خواهیم یافت که فیلمساز به چگونگی سخن گفتن در فرامتن اجتماعی دست یافته و دغدغۀ اندیشه را جایگزین رقص و کاباره و خیابانگردی میکند. او با ساخت این دو فیلم و تأثیر چشمگیری که در سینمای ایران و سینماگران بعد از خود گذاشت، جایگاه خود را بهعنوان فیلمسازی متفاوت و صاحبسبک پیدا کرد.
دانشآموزی در راه رفتن بهسمت مدرسه در فضایی سرد و خلوت است، اما کودک بیش از آنکه راه برود درحال درجا زدن است و به تعبیر کارگردان شاید تا آخر عمر در همین حال بماند. سایۀ سرمایهداری، روابط سرد و بیعاطفه و سقوط اخلاق در فیلم تکرار میشوند تا نقدی اجتماعی که پیشرفت در جامعه را تنها یک واپسگرایی مدرن میداند، شکل بگیرد؛ اینها خلاصهترین حرف کارگردان در نخستین نمای فیلم «یک اتفاق ساده» است که نتیجۀ شناخت درست فیلمساز از جامعه و طبیعت سیاسی حاکم بر شرایط است. در دیگر اثر او «طبیعت بیجان» نیز، همچنان فضا سرد و ملالآور است و چشمانداز فیلم انتزاعی بوده و رابطه با دنیای پیرامون دردناک و براساس اندوه است. آدمهای فیلم از معنا تهی شدهاند و در یک جهان دورافتاده زیست میکنند. «طبیعت بیجان» حکایت روزگار بیتحرکی و بیکنشی ایران است. آنچه شهیدثالث آن را به تصویر کشیده، حکایتِ جاماندگی ما در کنار ریل قطاریست که ما را بهسمت توسعه نبرده، بلکه تنها خطی است برای دوپارگی اجتماعی سیاسی حاکم بر سرزمین.
امروز، سینمای ایران نیازمند افرادی همچون شهیدثالث بوده تا تفکر را به جامعه بازگردانند و برای ساخت یک بستر فرهنگی برای تولید آثاری مترقی و خلاقانه تلاش کنند تا برای سالنهای تاریک سینما، روشنی را به ارمغان بیاورند.
این یادداشت در تاریخ سی تیرماه سال صفر سه در روزنامه پیام ما منشر شده است.