همهچیز خیلی سریع شروع میشود. صدا، تصویر، تدوین و بازیگری که با چشمان رنگی و دقت بالای خود ما را در حسهای مختلف غرق میکند. داستانِ جغدی کوچک که همراه با تمام همسایگانش نمابهنما، کوهستان و شهر و انسانها را همچون یک استارِ کاربلدِ سینما به نمایی بصری و یکپارچه تبدیل میکند. اینجا نمایی نزدیک از کوهستان «زاگرس» است.
جایی که محیط زیستِ موجودات فراوانی است و از غنای ژنتیکی مطلوبی برخوردار است. زیستگاهی که در دهههای اخیر به تنشهای انسانی آلوده شده و امروز به جایی رسیده که طبیعت، قدرت بالای خود را در کنترل شرایط تا میزان بسیار زیادی از دست داده است. در مستند «آواز جغد کوچک» به کارگردانی «مهدی نورمحمدی» با فرمی از تصویر روبرو میشویم که در نوع خود منحصر بهفرد است.
بیشک دوربین را در بین پرندگان بردن سختیهای بسیار دارد و انتخاب یک جغد برای شخصیت اصلی که نادانسته قرار است محور اصلی روایت باشد، بسیار هوشمندانه است. تدوین و تصویر کاملاً در خدمت روایت هستند و صدا، نقش برجستهای در این اثر قصهگو بر عهده دارد. صدا در روایتهای تصویری همواره جایگاه ویژهای داشته و در کارهای مستند میتواند به یک عنصر تعیینکننده در تکمیل احساسات ختم شود. در این مستند، کارگردان به خوبی توانسته فرم و محتوا را به یکدیگر نزدیک کند.
اینجاست که باید به این نکته اشاره کرد که این اثر توانسته نسبت به کارهای پیش از خود آشناییزدایی کند. این درجهای از هنر است که میتواند در پیشبرد روایت بسیار موثر واقع شود. هنگامی که یک مستند از چارچوبهای مشخص خارج شده و با شجاعت به سمت بیان یک داستان، آنهم با سپردن نقش راوی به یک جغد کوچک میرود، شایستهٔ نقدهای مثبت و جوایز مختلفی خواهد شد که دیگران با داشتن تجهیزات زیاد و پژوهشهای عمیقتر نتوانستهاند بدین جایگاه نزدیک شوند.
سازنده در ساختن لحظه، امیدوارکننده ظاهر شده و با کمک صداهای محیطی و موسیقی متن توانسته اتفاقات طبیعی و انسانساخت را دراماتیک کند. در این راه نمیتوان از لنزِ «تِله» و چشمانِ لبریز از حسِ پرنده گذشت. با این تدبیر سینمایی با مستندی روبرو میشویم که ما را از یک طبیعت آرام و فضای عاشقانهٔ یک جفت جغد به لحظاتی پُر از التهاب و تعلیق پرتاپ میکند.
آنهنگام که دشمان طبیعی پرنده به میدان میآیند و پرنده نگران زندگی خود می شود تا آن هنگام که انسان به طُرق مختلف و با نامهای کشاورزی و گردشگری و صنعت، حیات این موجود را به خطر میاندازد. بهویژه آن لحظاتی که پرنده برای جفت و یا فرزندان خود چنان دلواپس میشود که هر آدمی را به یاد انسانیت از دست رفتهٔ جامعه میاندازد!
هرچند زیستِ این پرنده کمترین خطر را از جهت انقراض حس میکند، اما کارگردان به خوبی توانسته با انتخاب یک جغد کوچک، محیطِ پیرامونی و تخریبهای مختلف انسانها را به نمایش بکشاند.
یکی از راهبردهای موفق سازنده، گرفتن راشهای بسیار بوده که دست تدوینگر را برای ساخت یک روایت خطی و درهمآمیختن حسهای گوناگون کاملاً باز گذاشته است. هرچند همین نکته در برخی از سکانسها سبب فاششدن این مورد میشود که لوکیشین فیلمبرداری، واحد نبود و از محل زندگی جغد فاصله گرفته شده تا کارگردان بتواند فیلمنامه خود را تکمیل کند. به همین صورت میتوان سکانسهایی را در اواسط یا اواخر مستند پیدا کرد که مقداری از خط اصلی داستان خارج شدهاند.
بااینهمه، آواز جغد کوچک یک اثر تأثیرگذار در ژانرِ مستند است که بهخوبی توانسته از پس نشان دادنِ چالشهای محیطزیستی برآید و در این راه، تیم سازنده ماهها زحمت فیلمبرداری و سختی مسیرهای گوناگون را به جان خریدهاند تا امروز بتوان اثر آنها را در تاریخنگاری اجتماعی این سرزمین برای نسلهای بعدی ثبت و ضبط کرد.