تصویرِ تهران با شتاب و خستگی مردمی آغاز میشود که روز خود را در میان سیمان و گوگرد به پایان میرسانند. اینجا زمانی شهر بود. روزگاری تهران محلی برای آرامش و زیستِ انسانهایی بود که تمام توان خود را برای گذر از آلودگیها صرف نمیکردند اما اکنون پس از عبور از ساختمان سازیهای گسترده و انواع تخریبهای محیطی و جمعیت میلیون نفری، یک نفس عمیق برای پایتخت ایران آرزویی دور از دسترس است.
تهران، در قابِ مستندِ دستهای آلوده به زمینی میماند که سوخته اما همگان در پی خوب جلوه دادن این زخمِ کهنه در هوای خاکستری آن هستند! در شمارههای قبل به این نکته اشاره کردیم که ساخت مستندهای محیط زیستی که دارای پشتوانه علمی میباشند، میتوانند در ایجاد تفکر به جهت بهبود شرایط کمک بسیار موثری کنند.
این مستند با کارگردانی مشترک لیلا فولادوند و محمدحسین نظری از آن دست کارهایی است که با سختیهای بسیاری ساخته شده و توانسته در بخش فنی با همهی دشواری که در بخش تولید و پخش وجود دارد، اثری ماندگار در به تصویر درآوردن محیطزیستِ تهران باشد.
مستند در ۱۲ قسمت ساخته شده و بارها از تلویزیون پخش شده و اینک نیز در بسترِ اینترنت نیز برای تماشا موجود است. در این اثر بسیاری از چالشهای زیستی تهران به تصویر در آمدهاند و از کارشناسان و اساتید متخصص بسیاری نیز در امر پژوهش استفاده شده است. با این همه میتوان به سازنندگان اثر چنین نقدی را وارد کرد که میتوانستند در امر پژوهش بسیار منسجمتر و پویاتر عمل کنند.
این در حالی است که نگاه خاص لیلا فولادوند در بخش محیطزیست توانسته دستهایی که در تخریب و آلودگی تهران نقش داشتهاند را نمابهنما تصویر کند.این تصویر مستند از وارونگی عملکرد در بخشهایی همچون بحران فرونشست زمین، فضای سبز، اکوسیستم شهری و چالش عمیق مدیریت پسماند و فاضلاب به خوبی به نمایش در آمده است. تصویر چنان قدرتمند است که اکنون که شدت تخریبها و آلودگیها بیشتر شده این مستند کارایی خود را همچنان حفظ کرده است.
در بحث از بین رفتن تهران قدیم صحبتها و تصویرهای بسیاری ساخته و پخش شده اما هنوز حرفهای استادی همچون بهرام بیضایی زنده است که برای یافتن لوکیشنِ تهران با اصالت در فیلمهای “کلاغ” و “شاید وقتی دیگر” به زحمت زیادی افتادن زیرا تهران دهههاست که گرفتار دستهایی شده که آلوده هستند و نماهای طبیعی آن در حال فرسودگی و در یک کلام زشت شدن بوده و هستند و این نمای کثیف بصری امروز به اوج خود رسیده است.سازندگان این مستند توانستهاند با همهی محدودیتهای نمایشی و پژوهشی در فرم و محتوا عملکرد خوبی از خود به جای بگذارند.
این جای نیکبختی است که زنان این سرزمین میتوانند نگاه خرمندانهای به آنچه که در زیرِ پوست شهرهایی همچون تهران میگذرند، داشته باشند.
بی شک تهران نیازمند یک محیطزیست سالم است اما منافع عدهای در آلوده نگاه داشتن آن است. پایتخت ایران باید محل زندگی باشد اما در حال حاضر زیستگاه سُرب و آهن شده است. بی تردید هر انسانی که مستند دستهای آلوده را ببیند بر آنچه بر همهی ما میگذرد افسوس خواهد خورد و آنان که در آلودگیهای این شهر سهم دارند، اثرِ دستهای خود را خواهند دید.
هر چند پول و قدرت چُنان چشمهایشان را کور کرده که درد و رنج میلیونها انسان و دیگر زیستمندان محیطزیست طبیعی هرگز برایشان مهم نخواهد بود زیرا دستهایشان همراه آلوده خواهد ماند. با این همه ساخت چنین مستندهایی برای نسلهای آتی یک مَستر کلاس تاریخی با طعم یک اکوسیتم سوخته است!
One comment
Pingback: میخواهم زنده بمانم – محسن تیزهوش