عدالت اجتماعی در نمای بصری

برادران داردن در دنیای سینما کاملا شناخته شده هستند و دستاوردهای بی­شماری دارند. آثار آنها از کن و برلین تا آنسوی اقیانوس آرام، در اسکار، به نمایش درآمده و نگاه بسیاری از اهالی سینما را به سمت خود جلب کرده­ است. این در حالی است که سینمای این دو برادر در فضای سینمایی حاکم بر ایران چندان شناخته شده نیست، مگر با یادآوری جایزه نخل طلای جشنواره کن برای فیلم­های بچه و روزتا. و البته عدم تمایل­شان به جهت اکران فیلم توری و لوکیتا در جشنواره فجر سال گذشته که نمی­خواستند در آن زمان خاص، فیلمی از جانب آنان در سینماهای ایران به نمایش درآید. آنها بسیار شفاف در رسانه شخصی خودشان در اینستاگرام از پذیرش و نمایش فیلم جدیدشان اظهار بی‌اطلاعی کرده و در نهایت خواستار خروج فیلم از لیست نمایش فجرِ چهل­ و­ یکمین شدند. داردن­ها همراه در کنار مردم بوده­اند و این رویکردشان از مفهومِ آثارشان کاملا مشخص است. آنها برای همین فیلم و حضور بی­وقفه و ویژه خود در سینمای اروپا، جایزه ۷۵ سالگی جشنواره کن را کسب کردند.

داردن­ها در حومه بلژیک متولد شدند، رشد کردند و به شهرت جهانی رسیدند. با کمترین امکانات، سینما را یاد گرفتند و در تمامی این سال­ها سبب رشد جوانان بسیاری شدند که دغدغه جامعه را دارند. ژان­پی­یر داردن، متولد سال ۱۹۵۱رشته­ی بازیگری و لوک برادر جوان­ترش که متولد ۱۹۵۴ می­باشد، فلسفه خوانده اما آنان از دهه ۱۹۷۰ و از طریق آشنایی با فردی با نام آرماند گاتی که کارگردان تئاتر بود، زندگی خود را وقف فیلم­سازی کردند و اینک طرحی نو در سینما را به نام خود ثبت کرده­اند. طرحی که رنجنامه انسانِ معاصریست که اروپانشین بوده اما در نگاهش به مسائل اجتماعی واپس­گرایی موج می­زند. نگاه واقع­گراهای این دو برادر از همان راهی می­آید که دگما ۹۵ در پی بود. طبیعت­گرایی خالصی که سینمای مستند و داستانی را به یکدیگر نزدیک کرده و سبب تفکر در تماشاگر می­شود. سینمای برادران داردن بسیار به زندگی نزدیک است اما خبری از شبه­روشفکری رایج و پیچش­های مصنوعی نیست.

فعالیت آنها در سینما تحسین برانگیز بوده و این حاصل چندین دهه استمرار در ساختن است. داردن­ها اهل والونیا هستند؛ منطقه­ای فرانسوی زبان در کشور بلژیک که چشم­اندازی خشن و صنعتی در آن موج می­زند. پس از کسب شهرت در جامعه بومی خودشان در سراسر بلژیک به خاطر کارگردانی و راهبری مستندهای سیاسی و اجتماعی آنان اولین فیلم داستانی خود را با نام اشتباه در سال ۱۹۸۶ ساختند. آنان همچنین به عنوان تهیه کننده فعال بوده و در سال ۱۹۷۵ شرکت درایوز را پایه­گذاری کردند. شرکتی با بیش از شصت فیلم مستند که اعتبار و بضاعت آنجا به حساب می­آمد و در انسجام فکری آنها نیز بی­تاثیر نبود. شرکت دوم توسط داردن­ها با عنوان فیلم دو فلوو در سال ۱۹۹۴ شکل گرفت. این تداوم در تهیه و تولید به پختگی آنها ختم شد که اینک بیش از ده فیلم بلند داستانی دارند که بیشترشان دارای نگاهی تند و منتقدانه به آدم­ها و جامعه­ای­ست که باید نگاهی یکسان به همه طبقات داشته باشند. نگاه آنها به محیط اطراف بسیار خاص بوده و همین سبب شده تا به الگویی جذاب برای بسیاری از فیلمسازان جوان تبدیل شوند.

سینمای آنها برگرفته از دغدغه­های روز اجتماع بوده و منتقد شرایط حاکم بر روابط انسانی بوده و هستند. این جمله اغراق نیست که آنها موج نویی در سینمای اروپا ایجاد و تداوم داده­اند که فارغ از هیاهوی سینمای آمریکاست. در مورد هر کدام از آثارشان می­توان جستاری جداگانه نوشت. به ویژه برای فیلم روزتا که تاثیرگذاری آن آنقدر بالا بود که امروز در اروپا تبدیل به یک قانون در جهت اهمیت دادن به دختران و نوجوانان مشغول به کار شده تا جایی که به بالانشینانِ جامعه خود این پیام را دادند که باید به روزگار نوجوانان و جوانان جویای کار اهمیتی شایسته و انسانی بدهند که پیش از پخش فیلم چنین رویکردی در اروپا نبود.

سینمای این دو برادر از لحاظ سینمایی، ادبی و تاریخ­نگاری قابل احترام و ارزش است. در بررسی نما به نمای آثار داردن­ها، از فیلم قول تا سکوت لورنا و پسری با دوچرخه شاهد جسارت در خلق تصاویری هستیم که دکوپاژی بر مبنای واقعیت دارند و دوربین روی دست آنها نیز از نگاه مستندی آمده که برگرفته از زیست عمیق آنها در جامعه است. سینمایی به اندازه و عادلانه برای گذر انسان­ها از تمام دشواری­های اجتماعی؛ این واقع­گرایی چنان در ببینده اثر می­گذارد که حتی می­توان آثار آنها را از دید فلسفی و معنوی نیز به نقد و بررسی گذاشت. از آثار آنها می­توان به یاد فیلم­هایی همچون آلمان، سال صفر ساخته روبرتو روسلینی و جیب­بر، فیلمی از روبر برسون افتاد که میراث جاودان اروپای پس از جنگ­ می­باشند.

آثار سینمایی برادران داردن با تصاویر ناتورالیستی و ساخت بی­عیب و نقص، سازش ناپذیری اخلاقی و انتقادات گزنده یک پیام روشن به افرادی می­دهد که تحقیر و نادیده انگاشته شده­اند؛ داردن­ها صدای آنها را در نمایی بصری به جهان ارسال کرده­اند. آثار آنها سراسر صدای مهاجرین، زاغه­نشینان و طبقه کارگری­ست که با شرایط سخت در حال گذر از رنج­های تحمیل شده به آنها هستند. این تصویر یک عدالت­خواهی اجتماعی­ست که پای به عرصه مردم­نگاری نوین گذاشته تا از میان آثاری همچون باربی و اوپنهایمر که سراسر هیاهو برای گیشه هستند، راهی برای نجات انسان نشان دهند. همچون احمد جوان که در یک پیرنگ جستجوگرانه قرار می­گیرد تا از مرز افراط در مذهب گذر کند و طراوت درونی­اش را دوباره باز یابد. یا همچون ساندرا با بازی ماریون کوتیار در دو روز، یک شب که نیازمند کار است اما در مسیری انسانی به وجدانی دست پیدا می­کند که اینروزها کمتر یافت می­شود. یا نوجوانی که به پای یک مهاجر غیرقانونی می­ماند تا به همگان درس پایداری در وجدان را داده باشد. این دو برادر کوله­باری از تجربه انسانی را  به تماشاگر هدیه می­دهند. می­توان به این سوال فکر کرد که اگر این فیلمسازان، ایرانی بودند و مثلا به سراغ برخورد ما با افغان­ها می­رفتند و یا به موضوعی همچون محیط­زیست می­پرداختند، امروز کجای این سرزمین بودند؟

About محسن تیزهوش

Check Also

طبیعت در سینما چطور بازنمایی می‌شود؟

گاهی طبیعت همان‌قدر که بیرون ما جریان دارد، درون ما را نیز شکل می‌دهد؛ جغرافیایی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *