این یادداشت را پنج سال پیش نوشته ام و اینک همچنان روزهای سختی بر ایران و محیط زیست آن تحمیل می شود؛
تابستانِ سختی بر محیط زیست ایران گذشت، تنشِ آبی بر تمامی شاخصهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور تأثیر منفی گذاشته است و اینگونه بسیاری از اکوسیستمهای آبی موجود در مناطق مختلف و چهارگانه تحتِ حفاظت رنگِ سفیدِ خشکسالی و خشکیدگی را بیش از گذشته تجربه نمودند. بیهوده نیست اگر سخن از ورشکستگی زیستی به میان آورده و آمارهای مستند را به گواهی این حقیقتِ تلخ بگیریم که بسیاری از خط قرمزهای اکولوژیکی را با سرعت رد کرده و شوربختانه هنوز هم متوجه اقدامات خود نیستیم، هنوز هم بر طبلِ کشاورزی سنتی میکوبیم و تنها فکر میکنیم که واژه خودکفایی میتواند ما را نجات دهد. اما اگر نیک بنگریم درخواهیم یافت که بسیاری از زیست اندوختههای ژنتیکی خود را فدای این برنامۀ بیهوده کردهایم! اگر در موضوع کشاورزی راه گذشتگان خود را در پیش گرفته و اجازه نفس کشیدن به زمینهای خود میدادیم، امروز، هم در تولید محصولات سالم پیشتاز بودیم و هم در مصرف منابع آب و خاک گامهای محکمتری برداشته و به سمت پایداری محیطی در کنارِ تقویتِ اقتصادِ جامعه روستایی حرکت میکردیم. امروز میدانیم که رشد جمعیت و نیاز فزاینده شهرها به محصولات از یک سو و وارد شدن محصولات خارجی به بازارِ داخلی از سوی دیگر کشاورز را وادار به تولید بیشتر کرده و این رقابت ناسالم شرایط را برای بهره کشی از منابع ما فراهم کرده است.
بدون شک با حمایت از جوامع محلی با تاکید بر کشاورزی منطبق با اقلیم، همراه با شناخت درست از شرایط اکولوژیکی و ایجاد تعادل درست بین تولیدات داخلی و واردات محصولات خارجی، میتوانیم در کنار حمایت و حفاظت از کشاورز و زمین، نیاز شهرها را نیز تأمین کنیم. اما سؤال اصلی اینجاست که آیا همچنان میخواهیم به هر قیمتی، تمام نیازهای خود را در داخل تولید کرده و خودکفایی را به بالاترین درجه خود برسانیم که تداوم این نگاه شرایط را برای بازگشتِ پایداری سخت کرده و مالیات ژنتیکی بسیاری را به ما تحمیل خواهد کرد.
در این شرایط چه عواملی باعثِ ناپایدار شدن شرایط محیطی در کشور شده و چگونه است که برنامههای آینده محور بر پایه توسعۀ پایدار، عقب نگه داشته شدهاند!؟ سالهاست که محیط زیست جایگاه سزاواری در میان برنامههای توسعه محور نداشته و همواره مورد تخریب و بهره کشی قرار گرفته و اینک با تداوم بی دانشی در برخورد با اقلیم و رویکرد کشاورزی منهای ارزیابی و آمایش و ساختارهای اکولوژیک، تنها و تنها بر مساحت خشکیدگی ایران افزوده و از آسیبهای اقتصادی این برنامه غافل ماندهایم. در حالی که باید با اقدامی بر اساس دانشِ روز و برنامههای آینده محور از شدت آسیبهای وارد شده کم کرده و شرایط را برای احیای طبیعت فراهم آوریم.
امروز با از دست دادنِ بخش بسیار بزرگی از غنای زیستی خویش، یک محور مهم و اساسی در چرخه محیط زیست انسانی و طبیعی را به مخاطره انداختهایم و آن امنیت غذایی است، که نمیتوان با کمک محصولات غیر ارگانیک، برنامههای شتاب زده و بدون دانش حلقههای پیچیده این نظامِ سبزِ حیاتی را به یکدیگر وصل نماییم، مگر با بازگشت آرامش و پایداری به محیط و بهره برداری خردمندانه از منابع با کمک راهبردهای شفاف در بخشهای آموزش و پژوهش که کلید حل بسیاری از چالشهای امروز این سرزمین میباشند. از سوی دیگر دهههاست که محیط زیست این سرزمین در آتشِ سدسازیهای کم حاصل سوخته و اینک بیمِ استفاده از منابع ارزشمند و غنی نسلهای آتی همچون آبهای ژرف میرود. در این بین موضوع انتقال آب از جنوب و یا شمال کشور و همچنین استانهای زاگرس نشین به مناطق مرکزی نه تنها کمکی به حل این چالش نکرده بلکه در سالهای بعد سبب بروز انواع تنشهای جدید با مالیاتهای گسترده خواهد شد. چالشهای اجتماعی یکی از بارزترین آنها بوده که شرایط را برای زیستن در یک محیط زیستِ سالم دشوار خواهد کرد.
یکبار برای همیشه طرحهایی همچون ایرانرود، قم رود و غیره را کنار گذاشته و آب مصرفی در بخش کشاورزی را کنترل و یا مهار کرده و به فکر بازیافت آب و تولید محصولات متناسب با اقلیم خود باشیم. این شرایط تنها برای کشور ما رخ نداده اما نمیتوان نسخه یک اقلیم دیگر را برای زیست بوم خشک و نیمه خشک ایران پیچید و با برنامههایی همچون انتقال آب دریا به داخل کشور و شیرین کردن آن باز هم به بخش کشاورزی و صنعت باجهای گران داد و بیش از ۱۰ میلیون حاشینه نشین و فقیر را که تنها هفتهای یکبار رنگِ آب را میبینند، نادیده گرفت.
از سوی دیگر امروز به صورت جدی به موضوع آب مجازی به ویژه در بخش تولید محصولات حیوانی توجه نکرده و بازیافت آب در بخش صنعت را نیز آنچنان که سزاوار است پیگیری نمیکنیم زیرا امروز پساب بسیاری از بخشهای صنعتی به راحتی وارد اکوسیستمهای آبی و خشکی ما شده تا آلودگیهای حرارتی، هورمونی و پسابهایی که به انواع فلزات سنگین و حتی مشتقات نفتی آلوده هستند با کمترین نظارتِ فنی سبب از بین رفتن تنوع زیستی ما شده و بخش عمدهای از آبهای ارزشمندِ نیز اینگونه هدر میروند. از سوی دیگر بخش زیادی از آبهای سالمِ کشور در ساختارهای قدیمی و پوسیده شهری هدر میروند که بازسازی این ساختار نیز باید اولویتِ نگهداشت منابع آب باشد؛ آیا با یک برنامه جامع نمیتوان بخش زیادی از این هدر رفت بیهوده را به چرخه مصرف بازگرداند؟ بدون شک میتوان چنین کرد اما گویا اراده جدی برای چنین راهبرد روشنی وجود ندارد! نیک بنگریم، امروز چرا بسیاری از دشتهای کشور ممنوعه شده؟ منابع آب زیرزمینی در پی حفر چاههای فراوان و افسار گسیخته به تاراج رفته و حاصلِ آن در معرضِ تنش آبی قرار گرفتن ۳۷ میلیون ایرانی است. امروز شرایط آبی در استانهایی همچون خوزستان و خراسان شمالی وخیم گزارش شده و کشور دچار تشدید خشکسالی بلندمدت است.
در چنین شرایطی است که باید نخبگانِ اقلیم شناس و اکولوژیست و اقتصاددانهای آگاه خود را به میدان آورده و از دانش آنها در برنامه ریزیهای کلان استفاده نماییم؛ آیا چنین کردهایم؟ تابستان امسال بسیاری از استانهای کشور همچون خوزستان و خراسان شمالی و جنوبی در بحرانِ کم آبی سوختند تا فشارِ بیشتری بر ساختارِ اقلیمِ ایران وارد شود؛ از مناطق زاگرس نشین تا شرق و حتی در استانهای شمالی کشور روزگار سختی را سپری کردند که بدون شک حاصل آن گسترش فقر، تخریبِ سرمایههای زیستی و کوچ اجباری به شهرهاست!
با نگاهی به شرایط حاکم بر محیط زیست کشور در خواهیم یافت که امروز تنوع زیستی و چرخه امنیت غذایی نیز به چالشی سخت و عمیق کشیده شده و بیمِ هر گونه اتفاق غیرقابل پیش بینی میرود؛ امروز در حالی شاهدِ از بین رفتن گونههای مهمِ و ارزشمندِ گیاهی و جانوری در کشور هستیم که هشدارِ این وضعیت قرمز را اکولوژیستها و اقلیم شناسان از سالها پیش داده بودند اما گوش شنوایی در میان نبود؛ آیا امروز که به خرد جمعی و اقدام مشترک برای رسیدن به یک برنامه انسان محور با توجه ویژه به تمامی زیستمندان برای رسیدن به اهداف توسعۀ پایدار میباشیم، گوش شنوا و بنیان قوی برای اقدامات جدی هست؟ امروز با داشتن یک اراده جدی و فارغ از سیاه نماییها و سفید نماییهای رایج و البته برنامههای دور از احساسگرایی و منطقهگرایی میتوانیم چالشهای پیشِ روی محیط زیست کشور را مدیریت و به حداقل رسانده تا در ساختارِ یک اقتصاد سالم و جامعه هوشیار به سمت توسعۀ پایدار حرکت کرده و رونقِ زیستی را به این سرزمین بازگردانیم.