در دنیای امروز، سخن گفتن از حقوق بشر بدون در نظر گرفتن وضعیت محیط زیست، گفتوگویی ناقص و یکسویه خواهد بود. هوا، خاک، آب و درختان، تنها عناصر طبیعی نیستند؛ آنها بنیانهایی حیاتی برای زیست سالم، پایدار و انسانی به شمار میآیند. آسیب به محیط زیست، مستقیماً به کیفیت زندگی انسانها ضربه میزند و در نهایت، کرامت و حقوق اساسی آنان را تهدید میکند.
انسان، جدا از طبیعت نیست. زیست او به شکلی عمیق و گاه نادیدنی به زمین گره خورده است. در این میان، ادبیات، یکی از مؤثرترین ابزارهای فرهنگی و اخلاقیست که این پیوند را بهوضوح بازتاب میدهد.
ادبیات نهتنها واقعیتها را بازگو میکند، بلکه آنها را قابلدرک، ملموس و انسانی میسازد. ادبیات، جاییست که رنج، معنا پیدا میکند و خاموشی، صدا میشود.
رمان «خوشههای خشم» اثر جان اشتاینبک، نمونهای گویا از پیوند بحران محیط زیست با وضعیت انسانی است. داستان خانوادهای کشاورز که به دلیل خشکسالی و نابودی زمین، مجبور به ترک خانه و مهاجرت میشوند، تنها بازتاب یک واقعه طبیعی نیست، بلکه روایتیست از فروپاشی اجتماعی، فقر، بیعدالتی و محرومیت از حقوق ابتدایی. اشتاینبک در توصیفی کوتاه اما عمیق مینویسد: اشتاینبک در بخشی از رمان مینویسد: باران نیامد. زمین خشک و ترکخورده شد، باد گرد و خاک را به هوا برد… و زمین مرد.»
مرگ زمین، در این روایت، تنها مرگ طبیعت نیست؛ مرگ امید، مرگ خانه و مرگ حق زیستن با کرامت است.
ادبیات در چنین مواردی، نقش صرفاً روایی ندارد، بلکه بستریست برای بیدارسازی وجدان جمعی. با خواندن داستانها، مخاطب صرفاً آگاه نمیشود، بلکه همراه میشود. این همراهی، زمینهساز همدلی و در نهایت، مسئولیتپذیری است. از این جهت، ادبیات میتواند به مثابه ابزاری اخلاقی و انسانی، نقشی مهم در ترویج و حمایت از حقوق بشر ایفا کند.
در کنار آن، ادبیات بستریست برای اعتراض، پرسش و نقد. نویسندگان با به چالش کشیدن ساختارهای ناعادلانه، از تبعیض و سرکوب گرفته تا سیاستهای مخرب زیستمحیطی، زبان کسانی میشوند که فرصت فریاد زدن ندارند. داستانها و رمانها، گاه بیش از هر بیانیه یا قانوننامهای، وضعیت انسانی جوامع را بهروشنی ترسیم میکنند.
اما ادبیات، تنها در گذشته یا حال متوقف نمیماند. یکی از کارکردهای مهم آن، تخیل آیندهای بهتر است. نویسندگان، جهانی را تصور میکنند که در آن، عدالت برقرار است، زمین در امنیت است، و انسان با طبیعت در تعادل و همزیستی زندگی میکند. این تخیل، گاهی نخستین گام بهسوی تحقق یک تغییر واقعیست.
در مجموع، ادبیات نهتنها بازتابدهنده بحرانهای انسانی و محیطزیستی است، بلکه خود یک نیروی محرک برای گفتوگو، آگاهی، تغییر و ترمیم است. در جهانی که هم انسان و هم زمین زخمخوردهاند، ادبیات میتواند صدایی باشد برای صلح، برای زندگی، برای آیندهای که هنوز میتوان آن را ساخت.
محسن تیزهوش