در یک قرن اخیر سینمای ملی ایران فراز و نشیبهای بسیار متفاوتی را تجربه کرده و همگام با جامعه به سمت تغییر پیش رفته است. زمانی که «علی وکیلی» در سال ۱۳۰۳ گراندسینما را ساخت، ایران در سنتیترین حالت خودش قرار داشت و کشور به طور کلی ورشکسته بهشمار میرفت. امروز اما با داشتن پردیسهای سینمایی و سالنهای نسبتا حرفهای شاهد حضور آثار سینمای ایران در جشنوارههای خارجی (فیلم یک تصادف ساده به کارگردانی جعفر پناهی) و یا اکرانی به شکلی کاملا محدود (فیلم پیرپسر به کارگردانی اکتای براهنی) در داخل کشور هستیم! این روزها حال سینمای ما به شدت متفاوت شده و آثار جدی و دغدغهمند به شکل زیرزمینی و بدون پروانه ساخت، تولید میشوند و این میتواند چالشی نامعلوم و شاید مطلوب در ساختار سینمای کشور محسوب شود.
از سوی دیگر و در سالن های اکران در داخل ایران شاهد پخش فیلمهایی هستیم که به اسم ژانر کمدی، ضدخانوادهها عمل کرده و به مبتذلترین شکل ممکن به فروشهای میلیاردی میرسند! این در حالیست که سینمای ایران میتواند برای برای بالابردن سطح عملکرد خود به داستانهای بومی نیز بپردازد. این اتفاق شاید به نوعی سبب تقویت محتوای آثار شده و هم درصد مشارکت اقوام را بالا ببرد. ظرفیتی که در زیستبوم ایران با تنوع زیستی و فرهنگیاش وجود دارد یک امکان بینظیر برای فیلمسازی فراهم میکند که متأسفانه به خوبی از آن استفاده نمیشود.
در حال حاضر جامعه به ایجاد حس مثبت و موج خوشبینی نیاز دارد؛ اینک سینمای ما تک بُعدی و مرکزگراست که تداوم آن چندان اتفاق مطلوبی نیست. قومنگاری و تولیدات مشارکتی سبب به جریان افتادن هویت فرهنگی، زنده مانده زبان مادری و سنتهای شفاهی میشود. هر چند عنوان سینمای بومی در سینمای ایران دچار بدفهمی و شبهروشنفکری ژورنالیستی شده و همین اتفاق ما را از دستیابی به نگاهی متفاوت از محیط پیرامونی بازنگه داشته.
سینمای بومی، جوامع حاشیهنشین را قادر میسازد تا داستانهای خود را بگویند و روایتهای خود را بازیابی کنند و بازنماییها و کلیشههای جریان اصلی را به چالش بکشند. از طریق فیلم، فرهنگها، زبانها و سیستمهای دانش بومی مستند و حفظ میشوند. تلاشهای گستردهتر برای افزایش بازنمایی اقوام نقش موثری داشته و این میتواند حاکمیت ارضی کشور را قوی نگاه دارد. با توجه به تنوع فرهنگی و زبانی در ایران، سینمای بومی میتواند نقش مهمی در نشان دادن این تنوع و ایجاد حس تعلق ملی در میان مردم داشته باشد. فیلمهایی که در لرستان، کردستان، آذربایجان یا سایر مناطق ایران ساخته میشوند و زبانها و فرهنگهای محلی را به تصویر میکشند، نمونههایی از سینمای بومی هستند.
در سالهای اخیر فیلمهایی همچون «عروسک» اصغر یوسفینژاد، فیلم «زغال» به کارگردانی اسماعیل منصف و فیلم «پوست» برادران ارگ از نمونههای موفق در سینمای ایران محسوب میشوند. در سالهای قبل نیز آثار «عباس کیارستمی» و «امیر نادری» نمونههای موفق از نگاه به اقوام بودند که همچون فیلم “گاو” اثر «داریوش مهرجویی» به یک جامعهنگاری ایرانی ختم شدند. در نهایت، سینمای ملی از دل سینمای بومی بیرون میآید؛ پس برای شفاف شدن شرایط اجتماعی و رسیدن به نقطه مطلوب در هنر-صنعت سینما باید به سینمای بومی اجازه رشد داد.
این یادداشت در هفته نامه سیمره به چاپ رسیده است.
محسن تیزهوش